همه چیز و هیچ چیز
*If you were coming in the fall, وقتی که رفتی دلم گرفت اسمون گرفت چشام ابری شد ابرا بارونی اشکارو گونه ام قطره ها رو گل چشام بسته شد اسمون سیاه گونه هام خیس شد گلا تر شدن چشمام که باز شد اسمون باز شد هر دو قرمزن هردو منتظر دوباره گریه دوباره دوری کی میشه باز دل اسمون و من؟؟؟؟؟؟!!!!!! به من برگردون اون روزو که با تو زندگی خوب بود با این من اشنا نیستم به من برگردون احساسی لحظه های دیدنت را کاملا در یاد دارم...ابر ها در تکاپوی باریدن بودند...هر قطره ی باران برای
چکیدن بر گونه هایت بر سر زندگیش قمار میکرد... سرد بود...همه میلرزیدند...ولی من فقط به چشمانت خیره بودم...در ژرفای نگاهت زیبایی بهار رخ مینمود...دیگر باران برایم جذابیتی نداشت...همچون رقیبی مینمایاند که برای رسیدن به تو از من پیشی میگرفت... آن هنگام بودکه قلبم لرزید...نه از سرمای سوزناک زمستان...که از گرمای شیرین وجودت... صدای جوانه زدن حس زیبایی را در قلبم به وضوح میشنیدم...آه خدای من...چقدر سبک بودم...چون قاصدکی برای رسیدن به تو سوار بر باد به سویت شتافتم... ولی... ولی شاید تقدیر این است که قاصدک هایی چون من اسیر چنگ طوفان شوند... روزها به سرعت برایم ورق میخورند...اینک من مانده ام با خاطراتی خاک گرفته و نیمکتی خالی... تنها یادگاری هایی که از سفر به عشقت برایم مانده ترک هایی است برقلب خسته ام که هر کدامشان دردناک ترند از هر مرگی... قلبم که روزگاری مژده ی حضورت را با هر تپشش به کل وجودم میرساند و همانند شوالیه ای دلیر...غم هایم را با شمشیر عشقت میزدود...اینک زخم خورده از جنگ سرنوشت...به آرامی میتپد...تاپ.........تاپ.......تاپ..... ولی هنوز تسلیم نشده است...شاید این لحظه های آخر را به امید دیدن دوباره ات سر میکند... بگذار در رویای شیرینش بماند... لبخندی تلخ...این است انتهای زندگی من...
I’d brush the summer by
With half a smile, and half a spurn
If I could see you in year,
I’d wind the months in balls –
And put them each in separate drawers,
For fear the numbers fuse.
If certain, when this life was out-
That yours and mine should be
I’d toss it yonder, like a rind,
And take eternity.
اگر قرار بود در پاییز بیایی
تابستان را کنار می زدم
با نیم لبخندی و تکان دستی
اگر می توانستم سال دیگر ببینمت ،
ماه ها را می فشردم و گلوله می کردم
و هر یک را در گنجه ای می نهادم
مبادا شمارشان را از دست بدهم
اگر یقین داشتم که هر گاه جان سپارم
تو به من خواهی پیوست ،
جانم را چون پوستی اضافی می کندم
و بی درنگ ابدیت را می گزیدم .
Amor mio
amor mio por favor
tu no te vas
Yo cuentare a las horas
que la ya veo
Amor mio
amor mio por favor
tu no te vas
Yo cuentare a las horas
que la ya veo
Vuelve
no volvere no volvere no volvere
No quiere recordar no quiere recordar
Vuelve
no volvere no volvere no volvere
No quiere recordar no quiere recordar
یار من
یار من لطفآ نرو..
من لحظه ها را خواهم شمرد
تا او را ببینم
برگرد
من دیگر باز نخواهم گشت...باز نخواهم
گشت...
نمی خواهم به خاطر بیاورم..نمی خواهم...
برگرد
من دیگر باز نخواهم گشت...باز نخواهم
گشت...
نمی خواهم به خاطر بیاورم..نمی خواهم...
به شوق دیدنت هر دم تو دل بددجوری اشوب بود
یه کاری کن که برگرده گذشته های بی تکرار
که من جامونده ام انگار
تو اون روزا و لحظه ها
من انگار مرده ام سال ها
منو برگردون از گریه
به خنده های بی وقفه
وجودم یخ زده از غمن
غمت طوفانی از برفه
که ارومم کنه بازم
وگرنه من بدون تو با دلتنگی نمیسازم
میام پیش تو که رفتی
حالا که سردو غمگینم
تو هم برگردون اغوشت که من محتاج تسکینم
امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن............
به جای اشکی که فردا بر مزارم میریزی
امروز با تبسمی شادم کن............
به جای اون متنهای تسلیت که فردا برایم مینویسی
امروز با پیامی شادم کن.......
من امروز به تو نیاز دارم نه فردا